مطالعه مصاحبه جناب آقاي خرمشاهي با روزنامه همشهري در خصوص انتشار دانشنامه قرآن آتش اشتياق را در دل اينجانب، كه تحت تربيت مرحوم پدر از كودكي با قرآن مأنوس و نسبت به معارف آن مشتاق بودم برانگيخت تا هر چه زودتر از اين نخستين اثر در نوع خود بهره گيرم. گر چه همزمان، اين نكته كه از هنگام طرح اوليه اين دانشنامه تا عرضه آن به بازار كتاب فقط 20 ماه به طول انجاميده است اين نگراني را به وجود آورد كه مبادا شتاب، كه در هيچ امري خصوصاً اينگونه امور پسنديده نيست، به كيفيت كار لطمه زده باشد. معالاسف پس از يك بررسي اجمالي، نگراني را چندان بيمورد نيافتم!
«دانشنامه قرآن و قرآنپژوهي» كه به 19 مقوله قرآني پرداخته است به تعبير جناب آقاي خرمشاهي در پيشگفتار «يك اثر مرجع جمع و جور و مشتمل بر 3600 مقاله است» كه «نيمي از آن از معارف و مفاهيم و اصطلاحات خود قرآن است، و نيمي درباره قرآن» كه «عالماً و عامداً طبق ذوق و توقع همگان تنظيم و تدوين شده است» تا «مرجعي مفيد و خواندني براي همگان» باشد، و البته در تحقق اين امر به موفقيتهايي دست يافته است. اما گر چه نفس عرضه كردن يك دانشنامه با مشخصات ياد شده در باب قرآن كاري نو و ارزشمند است و نويسندگان محترم مقالات، خصوصاً جناب آقاي خرمشاهي كه عهدهدار ساماندهي اين امر بودهاند، بر اساس نيت خالصانه خويش مأجورند، بايد بدين نكته مهم اشاره كرد كه چون قرآن كاملترين كتاب از نزد كمال مطلق است هر آنچه در باب آن نوشته ميشود نيز بايد در حد توان بشري كامل باشد و وجود اشكالهاي فراوان كه يا ناشي از شتاب در كار است، يا عدم تسلط برخي نويسندگان بر فن موضوع مقاله خود، يا ناآشنايي با آئين نگارش فارسي به هيچ روي توجيهبردار نيست. كاش عنوان كتاب نيز به جاي «دانشنامه» يكي از همان عناويني در نظر گرفته ميشد كه در پيشگفتار جناب آقاي خرمشاهي ذكر شده است تا دست كم از گراني بار اشكالها اندكي ميكاست.
به هر روي، آنچه به نظر خوانندگان محترم ميرسد فهرست گونهاي از برخي اشكالهاي موجود در كتاب است كه در پي يك بررسي اجمالي رخ نموده است. اميد آنكه پديدآورندگان محترم دانشنامه، كه اين نقد البته از ارزش كارشان و نيز اجرشان نخواهد كاست، با بازنگري در اثر و رفع اشكالهاي موجود و عرضه مجدد كتاب، چشم مشتاقان معارف قرآني را روشن سازند.
روشن است كه هر دانشنامه ميتواند شيوه نامهاي خاص خود برگزيند و به كار گيرد (البته پس از آنكه در آغاز دانشنامه به تفصيل موارد آن را برشمرَد)، اما اگر چنين نكرد بايد از اصول متعارف در اين باب پيروي كند. معالاسف اشكالها درخصوص چگونگي بهكارگيري نشانههاي سجاوندي، چگونگي نثر فارسي، و... مانند آن در اين كتاب بسيار به چشم ميخورد و تقريباً كمتر صفحهاي است كه از يكي از اين موارد تهي باشد. بدين جهت عليرغم يادداشت موارد متعدد از هر يك از بندهاي زير در پيشنويس، اكنون صرفاً به يك مورد ارجاع خواهم داد و خواننده محترم با توجه به آن ميتواند با مراجعه به ديگر صفحات به صحت اين ادعا پي برد. يادآور ميشود موارد ارجاعي عمدتاً از پنجاه صفحه آغازين كتاب است و بعضاً با گزينش تصادفي به برخي از ديگر موارد نيز اشاره شده. هيچگونه تغييري در رسمالخط، نشانههاي سجاوندي، و... ديگر موارد داده نشده و در ارجاع به ترتيب به عنوان مقاله، صفحه، ستون (چنانچه مقاله چند ستون داشته باشد)، و سطر از آغاز مقاله (و در صورتي كه نخستين ستون نباشد از آغاز ستون) اشاره شده است.
- بهكارگيري نقطه (.) به جاي دو نقطه (:): آتش در قرآن، ص 19، س 5، پس از «است».
- عدم استفاده از ويرگول (،) در جايي كه لازم است: آتش در قرآن، ص 19، ستون دوم، س 13، پس از «نارالاصطلام».
- استفاده نادرست از پرانتز(): الاقتباس فيالقرآن، ص 270، سس 7،8،9،11، و... پس از كلمه «باب...».
- نگذاشتن نقطه در پايان جمله: آشتياني، ص 35، س 14، پس از كلمه «رسانيد».
- گذاشتن نقطه در حالي كه جمله پايان نگرفته است: آزاد، ص 32، ستون دوم، س 17، پيش از كلمه «تا».
- بهكارگيري نادرست ويرگول: آذرنوش، ص 23، س 1: «آذرنوش، آذرتاش، دوست دانشمندم، فرموده بوديد...» استفاده نادرست از ويرگول، تشخيص ابتداي مقاله را به حدس خواننده واميگذارد.
- استفاده نادرست از كروشه [ ]: آزاد، ص 32، ستون دوم، س 12. كروشه وقتي به كار ميرود كه شخص بخواهد به سخنان ديگري مطلبي بيفزايد، اما در اينجا نويسنده مقاله با استفاده از كروشه به سخنان «خود» نكتهاي افزوده است!
- ذكر حرف عطف «و» پس از نقطه: ابوحيان، ص 135، س 14.
- با توجه به اينكه دانشنامه در باب قرآن و قرآنپژوهي است ذكر قيد «قرآن» پس از برخي عناوين زائد است (آب در قرآن، ص 17). در عين حال در اينباره سبكي يكسان در دانشنامه به كار گرفته نشده و برخي از عناوين فاقد اين قيد است: آبستني، ص 17.
- عليرغم اينكه عنوان بايد از مقاله جدا باشد، در برخي موارد عنوان، نهاد جمله قرار داده شده است: آبستني، ص 17.
- مشخصات كتابهاي معرفي شده بايد به طور كامل در همان ابتداي مقاله ذكر شود. در اكثر موارد اين مشخصات در پايان مقاله (در قالب جمله) آمده است، و بعضاً ناقص (آثارالحنابلة في علوم القرآن، ص 19).
- عليرغم اينكه دانشنامه بايد در تمامي موارد يكسان، سبكي واحد داشته باشد، ارجاعها به آيات قرآن كريم اينگونه نيست. بدينسان در برخي موارد شماره آيات و نام سور پيش از ذكر آيه آمده است (آب در قرآن، ص 17، س 12)، در برخي موارد پس از آن و پيش از ترجمه (اسلام و ايمان، ص 220، س آخر)، و در برخي ديگر پس از آيه و ترجمه (آبستني، ص 18، ستون اول، س 3).
- در ترجمه آيات، عموماً اشارهاي به مأخذ ترجمه نميشود: آصفبن برخيا، ص 39، س 10.
- در برخي موارد، شماره آيه مورد بحث و نام سوره مورد نظر ذكر نشده است: آخرت، ص 20، س 13 به بعد.
- در برخي موارد، هيچگونه ارجاعي به منبع ادعاي نويسنده مقاله داده نميشود: برخي از محققان معاصر... (آدم، ص 23، ستون اول، س 8. كيست اين محقق معاصر؟ و در كجا چنين سخني گفته است؟)، بنا به برخي تحقيقات... (آرارات، ص 29، س 2. كدام تحقيقات؟ در كجا؟).
- در برخي موارد، مشخصات كتبي كه در مقاله بدان ارجاع داده شده، ذكر نشده است: آل عمران، ص 47، ستون دوم، سس 14 و 18.
- وقتي به چند صفحه ارجاع داده ميشود بايد از نشانه «صص» استفاده كرد نه «ص». در برخي موارد چنين نشده است: آبل، ص 19، س آخر.
- در مورد افراد بايد در همان ابتداي مقاله پس از ذكر نام، تاريخ تولد (و در صورت فوت، تاريخ درگذشت) آنان ذكر شود، كه در اكثر موارد چنين نشده است. در برخي موارد حتي در متن نيز به اين تاريخها اشاره نشده (آرنالدز، ص 32). (البته اينجانب در اين نقد در پي اين نيستم كه به بررسي معيار انتخاب افراد بپردازم، و اينكه آيا كيفيت و كميت مقالات با ارزش علمي افراد تناسب دارد يا نه، و اينكه آيا شيوه نگارش در برخي مقالات با معيارهاي دانشنامهاي همخوان است يا بيشتر به قصهنويسي شبيه است، و... مانند آن.)
- در برخي موارد، اسامي افراد به گونه نادرست به فارسي برگردانده شده است: آسنس، رافائل كانسنيوس، ص 35. در زبان اسپانيايي حرف c وقتي پيش از i قرار گيرد ث تلفظ ميشود، بنابراين گردانيده درست فارسي «كانثينوس» است.
- الاستكمال، ص 209، ستون اول، س 3: (الاستكمال، تأليف ابوالطيف عبدالمنعم بن عبيداللهبن غلبون...) «اين كتاب توسط دكتر عبدالفتاح عبحيري ابراهيم، استاد دانشگاه مدينه، تصحيح، حاشيهنويسي و مقدمهنگاري شده است. مؤلف كوشش بسياري براي تأليف زندگينامه، آثار و معرفي كتاب الاستكمال نموده است.»
اولاً - بر اينجانب معلوم نشد از چه هنگام مصحح يك كتاب، حاشيهنويس، و مقدمهنويس آن را «مؤلف» ميخوانند!
ثانياً - جمله «مؤلف كوشش بسياري...» صرف نظر از اصلاحي كه خواننده در ذهن خود انجام دهد، بدين معني است كه مؤلف كوشش بسياري براي تأليف زندگينامه و آثار كتاب الاستكمال كرده است!
ثالثاً - به كار بردن فعل «نمودن» (كه به معناي نشان دادن و مانند آن است) به جاي فعل «كردن» نادرست است مگر به جهت اجتناب از تكرار (كه برخي از اهل فن حتي اين استثنا را نيز نميپذيرند)، و در اينجا تكراري در كار نيست.
- آشتياني، ص 36، ستون اول، بند دوم: «بعضي از آثار ايشان عبارتند از: الف) تأليفات مستقل...» صرفنظر از چگونگي عبارت، جالب است بدانيد كه تا پايان مقاله هيچ نشاني از ب و ج و... به چشم نميخورد!
- آتش در قرآن، ص 19، ستون دوم، س 4 به بعد: «آتش در قرآن به معاني و وجوهي از اين قبيل به كار رفته است...» خوب است نويسنده محترم بفرمايند كه «از آتش بودن آفرينش جن و ابليس» (ستون دوم، س 1)، «معجزه برخي پيامبران آتش قرباني سوز بوده است» (همان ستون، س 3)، «وسيله عذاب كافران آتش است» (همان ستون، س 4) كه در دنباله جمله ياد شده آوردهاند معنايي از معاني آتش در قرآن است يا وجهي از وجوه آن؟!
- آخر، ص 20، س 4 به بعد. بدون هيچگونه توضيحي، صرفاً به از هم گسيختگي مفرط در سبك نگارش و طرز بيان وجوه كلمه آخر دقت فرمائيد. گويي نه يك مقاله دانشنامهاي، بلكه يادداشتهايي پراكنده و گردآمده از اينجا و آنجاست.
- ادريس، ص 182، س 1: «از پيامبران الهي كه از او در قرآن دو بار در چهار آيه نام برده...» چگونه ممكن است لفظي كه فقط دو بار در قرآن آمده در چهار آيه ذكر شده باشد؟!
- آزاد، ص 32، ستون دوم، س 19: «مهمترين اثر قرآنپژوهياش ترجمه و تفسير او از قرآن كريم به اردوست...) اگر بتوان تركيب «تفسير از» را توجيه كرد (البته اگر، زيرا مفهوم عرفي «تفسير از قرآن» با «تفسير قرآن» تفاوت دارد)، هيچ راهي براي توجيه تركيب «ترجمه از» وجود ندارد.
- آشنايي با سورهها، ص 37، س 7: «اين كتاب تاكنون بيش از ده بار به چاپ رسيده است. دهمين چاپ آن...» اگر «بيش از ده بار» براي مبالغه است، كه مبالغه جايي در مقاله دانشنامهاي ندارد؛ و اگر واقعي است، چرا مشخصات دهمين چاپ آن ذكر ميشود؟!
- ابضاع، ص 116، س 10: «چنانچه از آيههاي فوق هويداست» چنانچه به معناي «اگر» است و استعمال آن به جاي «چنانكه» غلط فاحش است.
- آداب تلاوت قرآن، ص 21، ستون اول، س 25: «خواندن قرآن از روي مصحف بهتر است از حفظ خواندن»
«از» مربوط به تركيب «از حفظ خواندن» است، حرف اضافه مربوط به «بهتر است» كجاست؟
- آماري، ص 50، ستون دوم، س 12: «وي از سال 1862 - 1864 وزير آموزش و پرورش بود.» «از»، «تا» هم ميخواهد كه در اين جمله نشاني از آن نيست. يادآور ميشود علامت - در ميان دو تاريخ فقط خارج از جمله به معناي «تا» به كار ميرود.
- ادريس، ص 182، س 12: «و يا...» اين تركيب تنها به صورت «و / يا» آن هم در مواردي خاص ميتواند به كار رود و استعمال آن به جاي «يا» غلط است.
اكنون بدون هيچگونه توضيح و صرف نظر از هرگونه اشكال، صرفاً به سبك جملات و نوع نثر به كاررفته و محتواي آنها در اين جملات توجه فرمائيد:
- آب در قرآن، ص 17، س 11: «آب در قرآن به شش وجه به كار رفته است: 1) وجه نخستين آن، آب به معني «آب» است.»(!)
- آب در قرآن، ص 17، س 6:
«در اصل به هر آنچه مايع باشد از آب مطلق و مضاف و... آب گويند.»
- آخر، ص 20، ستون دوم، س اول به بعد: «تمام تعريفهاي فوق در اين مقام خلاصه است كه خداوند جامع تمام كمالات و وجود مطلق ميباشد، لذا هيچ كمالي ماوراي او قابل اعتبار نيست و تمام كمالات بدو ختم ميشود؛ و از سويي چون خداوند مبرا از افق اشياء زماني است، مفهوم متبادر از آخر، يعني پايان زماني، به نحو توسعه لفظ بر او قابل صدق ميباشد، چه ظرف اعتبار صفات در خداوند سرمد است كه مافوق زمان ميباشد.»
- استمناء، ص 209، س 6:
«بنا به نظر فقها قصد در فعل معتبر در وقوع آن است.»
- الاسجال بعدالمغالطه، ص 210، س 1: «آن عبارت از اين است كه گوينده از ممدوح طالب خواستهاي باشد، پس براي اين كه انجام آن را بر ممدوح مسجّل گرداند، الفاظي در كلام بياورد كه نيل وي را به آن خواسته تثبيت كند.»
- آرنالدز، ص 32، س 3: «در اين آثار كه عمدتاً اختصاص به كلام، فلسفه و تفسير در اسلام دارد آثار قرآنپژوهي آرنالدز درباره قرآن در آثار فخر رازي است.» (!)
- جناب آقاي خرمشاهي در پيشگفتار (ص 6) نوشتهاند: «نمونهخواني دشوار و دراز آهنگ دانشنامه را سركار خانم عاطفه فاضلي و خواهرم خانم طاهره خرمشاهي عهدهدار بودهاند. بنده خود نيز نمونه نهايي را به دقت خواندهام.» به اين دو مورد توجه فرمائيد:
- شركت، ص 1299، ستون دوم، س 1: «3) شركت «معاوضه» كه در...» معاوضه غلط و «مفاوضه» صحيح است.
- پيكتال، ص 445، س 3: «... در همين اوان سفر حج را نيز برگذار(!) كرد...» «برگذار كرد» غلط و «گزارد» صحيح است. «گذاردن» به معناي قرار دادن است و «گزاردن» به معناي انجام دادن؛ در نتيجه استعمال «گذارد» به جاي «گزارد» غلط، و استعمال «برگذار كرد» به جاي «گزارد» غلط اندر غلط است.
خوب است در همين جا به يك غلط عربي نيز اشاره كنيم: ص 65، ستون دوم، س 19. تركيب «آيات النازلة» غلط است، زيرا در عربي صفت و موصوف بايد در چند امر، از جمله تعريف و تنكير، با يكديگر مطابقت داشته باشند. صحيح آن «الآيات النازلة» است.
در اين بخش، صرفاً براي به دست دادن نمونه، چند مقاله از همان ابتداي كتاب را برگزيده، به نقد آن ميپردازيم و در پي آن به بررسي چند مقاله موضوعي از بخشهاي ديگر خواهيم پرداخت تا نشان دهيم كه بسياري از مقالات دانشنامه قابل نقد جدي است. با توجه به اينكه به دلايل متعدد امكان نقد همه موارد وجود ندارد، خوانندگان محترم زحمت «خواندن حديث مفصل از اين مجمل» را بر خود هموار فرمايند.
س 2 - 6
با توجه به اينكه مقاله در باب قرائت آحاد است، نويسنده بايد نام قارياني را كه قرائتشان آحاد تلقي ميشود ذكر ميكرد تا هدف مقاله را تحقق بخشد، اما چنين نشده و بر جاي آن نام برخي از قاريان قرائتهاي شاذّ آمده است.
اولاً، نويسنده تنها به توضيح «آخِر» به عنوان يكي از اسماء حسناي خداوند پرداخته است، با اينكه «اليوم الاخر» نيز در قرآن بسيار به كار رفته و بايستي بدان اشاره ميشد.
ثانياً، هيچ اشارهاي به كاربرد كلمه «آخَر» و ديگر صور آن در قرآن نشده است.
س 1: «واژهاي قرآني و نامي است براي «جهان ديگر» كه در برابر دنيا قرار دارد...» آخرت از «آخِر» است نه «آخَر»، در نتيجه قرار دادن «جهان ديگر» به ازاي آن غلط است. صحيح آن «جهان انجام، پايان، و... مانند آن» است.
س 12: «... از آن به «اليوم الاخرة (!) تعبير شده است.» اين تركيب واقعاً شگفتانگيز است، زيرا صرف نظر از اينكه هيچ نشاني از آن در قرآن نيست (و نميتواند باشد، چون غلط است) بر اساس «الفباي» دستور زبان عربي نيز غلط است، چون «آخرة» كه مؤنث است نميتواند صفت «اليوم» مذكر باشد.
- س 12 به بعد. نويسنده در اينجا به بيان برخي امور ذكر شده در قرآن درباره آخرت ميپردازد كه معلوم نيست چرا در برخي موارد متن آيات را ميآورد و در برخي ديگر چنين نميكند. در اينگونه موارد بايد يك روال را برگزيد و در تمام متن به كار برد.
- ص 21، ستون اول، س 1: «و [در شرع و قرآن[ سفارش شده است، هر كس در شبانه روز حداقل پنجاه آيه تلاوت كند.» خوب است نويسنده محترم (كه براي افزون مطلبي به سخنان «خود» از نشانه [ ] استفاده كردهاند) بفرمايند كه در كجاي قرآن سفارش به تلاوت حداقل پنجاه آيه در شبانهروز شده است؟!
صرف نظر از عبارات نويسنده كه اغلب مفيد معني نيست، و صرف نظر از اينكه مقاله چارچوب علمي ندارد، مشخصاً اين اشكالها به مقاله وارد است:
- آنچه مستقيماً در ارتباط با اجماع در قرآن آمده معناي اول است (يوسف / 15)، اما در مقاله هيچ اشارهاي بدان نشده.
- تعريف اجماع محصّل غلط است. اجماع محصل اجماعي است كه خود شخص آن را «تحصيل ميكند» (به دست ميآورد)، در مقابل «اجماع منقول» كه وجود اجماع را براي او باز ميگويند. «كاشف از قول معصوم بودن» مبنايي است كه شيعه در باب حجيّت اجماع به طور كلي دارد و مطلقاً مقوّم اجماع محصل نيست تا بتوان آن را در تعريف ذكر كرد.
- بيان اينكه كدام قسم از اجماع از ديدگاه شيعه معتبر است فرع تعريف اجماع و بيان مبناي حجت آن از ديدگاه شيعه است، كه نويسنده بدان نپرداخته.
- نويسنده، آيه 115 سوره نساء را استوارترين آيه براي حجت اجماع برميشمرد، با اينكه - همانگونه كه اصوليان شيعه يادآور شدهاند - آيه درباره جهاد نازل شده و مراد از «اتباع غير سبيل المؤمنين» تخلف از جهاد همراه پيامبر (ص) است و هيچ ربطي به اجماع ادعايي ندارد.
خوانندگان محترم ميتوانند براي آگاهي از علل پيدايش اصطلاح اجماع، ديدگاه شيعه درباره حجيت آن، اقسام آن، راههاي استكشاف قول معصوم از آن، و... ديگر مباحث مربوط، به مبحث اجماع در كتابهاي «الاصول العامه للفقه المقارن» محمد تقي الحكيم، و «اصول الفقه» محمد رضا المظفر مراجعه فرمايند.
موارد زير از جمله اشكالهاي موجود در اين مقاله است:
- تعريف اصول فقه از منابع قديمي ذكر شده كه اشكالهايي بدان وارد است. عجيب است كه نويسنده محترم به كتب اصولي متأخر مراجعه نكردهاند تا تعريف دقيق و درست آن را ذكر كنند!
- س 6: «... استخراج تكاليف شخصي ديني» قيد «شخصي» بر چه اساسي ذكر شده است؟
- موضوع علم اصول، ادله اربعه يا ديگر موارد ذكر شده در مقاله نيست. اختصاص دادن موضوع اين علم به هر يك از اين موارد اشكالهايي در پي دارد كه در كتب اصول ذكر شده است. اصوليان متأخر، به حق، برآنند كه هيچ لزومي ندارد هر علمي داراي موضوعي باشد كه در آن از عوارض ذاتيهاش بحث شود، و بر همين اساس معتقدند كه علم اصول موضوع خاص اصطلاحي ندارد.
- با اينكه مقاله اختصاص به اصول فقه شيعه ندارد و به تفصيل به ذكر منابع فقه در مذاهب مختلف اهل سنت پرداخته است، سنت را به «گفتار و كردار و تقرير رسول اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع)» تعريف ميكند، در حالي كه اهل سنت آن را مختص پيامبر اكرم (ص) ميدانند.
- س 13: «آيات و مفاهيم قرآني ملاك صحت و درستي يا نادرستي ديگر منابع فقه است» آيا آيات و مفاهيم قرآني ملاك درستي يا نادرستي حكم به دستآمده از «عقل» يا «اجماع» است؟!
- س 26. بحث تحريف قرآن بحثي كلامي است نه اصولي. خوب است نويسنده محترم مقاله به يك كتاب معتبر اصولي اشاره ميكردند كه به اين بحث به عنوان بحثي اصولي پرداخته است!
- س 32: «مانند زوجهاي مطلق و مخصّص (!)» مطلق در مقابل مقيد است و ربطي به مخصص (كه در باب عام و خاص به كار ميرود) ندارد. كاش نويسنده محترم اشاره ميكردند كه اين «زوج» (به تعبير خودشان) را در كجا يافتهاند!
- س 35. بحث مفهوم مخالف در اصول، اختصاصي به قرآن ندارد و در مباحث الفاظ از حجيّت آن به طور كلي بحث ميشود.
- ستون دوم، س 25: «يا در اصول فقه قاعدهاي هست به اين معنا كه مراد از امر عقيب الحظر اباحه است.» حق اين است كه امر عقيب الحظر، دال بر «ترخيص» است نه «اباحه»، و ميان اين دو تفاوت بسيار است.
- ص 244، س 6: «لذا چنانكه اصوليان گفتهاند مراد از آن تخيير و اباحه است.»
اولا، همانگونه كه گفته شد اينگونه موارد صرفاً دال بر ترخيص است نه اباحه، و معلوم نيست نويسنده محترم بر چه اساس قولي غير مشهور را به «اصوليان» نسبت ميدهند و ميگويند «چنانكه اصوليان گفتهاند».
ثانياً، عبارت «تخيير و اباحه» شگفتانگيز است! به راستي آيا نويسنده محترم به تفاوت بسيار زياد اين اصطلاحات با يكديگر واقف بودهاند؟!
صرف نظر از عبارات نويسنده كه اغلب مفيد معني نيست (مشخصاً به سطرهاي 4 و 11 و ستون دوم سطرهاي 1 و 2 توجه فرمائيد)، اين اشكالها بر مقاله وارد است:
- شركت به طور كلي به دو قسم «قهري» و «اختياري» تقسيم ميشود، كه نويسنده هيچ اشارهاي بدان نكرده است. اين امر ضروري است بدان جهت كه در قرآن صرفاً به برخي از اقسام شركت قهري اشاره شده است.
- اين مقاله قاعدتاً مربوط به «شركت» در قرآن است و صرفاً بايد مباحثي را كه به آيات قرآن مربوط ميشود مورد بحث قرار دهد نه اينكه به تمامي احكام فقهي شركت (حتي شرايط خريدار و فروشنده و شرايط فسخ شركت و...) بپردازد.
- تعريف ذكرشده براي «شركت مفاوضه» (كه به غلط «معاوضه» آمده است) مفيد هيچ معنايي نيست. «شركت مفاوضه» آن است كه دو يا چند نفر توافق كنند كه از يك سو در هر گونه درآمدي كه به هر طريق به دست ميآورند (كار، ارث، و...) با يكديگر شريك باشند و از سوي ديگر هر گونه خسارت يا زياني را كه به هر يك از آنان وارد آمد به گونه شراكت جبران كنند.
- تعريف «شركت وجوه» غلط است. «شركت وجوه» آن است كه دو يا چند نفر «آبرومند» بدون سرمايه با يكديگر شريك شوند تا در ذمه كالا بخرند و پس از فروش كالا و بازپرداخت بهاي آن سود به دست آمده را به نسبت ميان خود تقسيم كنند. (اين شركت به چند صورت ديگر نيز امكان دارد كه تفصيل آن در كتب فقهي آمده است.)
- آيه چهارم تنها در صورتي بر شركت دلالت خواهد داشت كه تقسيم مساوي زكات بر همه اصناف واجب باشد، در حالي كه چنين نيست.
با آرزوي توفيق روزافزون براي تمامي دلبستگان به قرآن